کد مطلب:164522 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

در ذکر مصیبت از «وحی کودک» که از آن به «نبوت هیلد» تعبیر می کنند
در آن جا، تصریح به عروسی قاسم و مصیبت حضرت سیدالشهداء شده. و قصه ی او چنان است كه:

یكی از علماء بنی اسرائیل كه از بزرگان ایشان بود و نام او پنحاس بود، او را زوجه ای بود عقیمه كه در هر مرتبه كه پنحاس از مدرس خود كه برمی گشت، او


را گریان می دید. سبب گریه را از زوجه ی خود پرسید، بر او معلوم شد كه به جهت خواستن فرزند گریه می كند. از خدای تعالی درخواست نمود كه او را فرزندی كرامت كند. تیر دعاء او به هدف اجابت رسید، و حق سبحانه و تعالی زوجه ی او را حامله گردانید و بعد از شش ماه از ابتداء حمل او، پسری نیكو صورت از او متولد شده. و تاریخ ولادت او، اول روز یكشنبه، در ماه تشرین الأول

[1] ،سال چهارصد و بیستم از خراب شدن بیت المقدس در مرتبه ی ثانیه بود. و تولد كودك هفتاد و چهار سال پیش از بعثت خاتم النبیین و سی و چهار سال پیش از تولد آن حضرت بود. آن مولود را نحمان نام كردند. و چون او متولد شد، به سجده رفت و بعد از سجده گفت كه: این پرده ی آسمان كه شما می بینید، بر بالای آن نهصد و پنجاه و پنج پرده ی دیگر هست و بر بالای آن پرده ها چهار حیوان است؛ و بر بالای حیوانات كرسی بلند پایه هست و بالای آن كرسی آتش سوزاننده است و خدمتكاران و كرسی همه از آتش اند. چون پنحاس این سخنان را از فرزند خود شنید، او را از سخن گفتن منع كرد و با تندی به او گفت كه: خاموش باش! نحمان خاموش شد و تا دوازده سال سخن نگفت مادر او در این مدت گریه و زاری می نمود كه ما خواهش فرزند نمودیم عاقبت لال بی زبان شد. كاش از برای ما فرزندی نمی شد. روزی پنحاس از مدرس خود بازگشت، زوجه اش نحمان را برداشته و در برابر او ایستاد و تضرع و زاری بسیار نمود كه دعا كن تا خدا او را گویا گرداند و یا او را از ما بگیرد.پنحاس گفت: تو خواهش داری كه او گویا شود، اما چون او گویا گردد، سخنان گوید كه مردم از آن سخنان خوف بردارند. زوجه اش گفت: تو دعا كن كه گویا گردد، سخنان را مخفی و مجمل گوید. پنحاس دهان بر دهان او گذاشت و او را قسم داد كه سخن نگوید، مگر سخنی كه مجمل باشد، كه هیچكس نفهمد هر چند صاحبان فهم باشند، مگر در وقتی كه آن سخنان به عمل آیند، آنگاه او را


رخصت سخن گفتن داد. چون كودك گویا شد، پنج وحی را موافق ترتیب حروف ابجد گفت كه تمام آنها خبراز امور آینده است و خبر داد كه شما به دست خود مرا خواهید دفن كرد. چون وحیها را تمام كرد، جان به جان آفرین سپرد و او را در قریه ی «كفر برعم» دفن كردند، در مكانی كه چهل نفر از علماء یهود در آنجا مدفون بودند.

بدان كه در وقتی كه كودك گویا شد و پنج وحی را - چنانچه مذكور شد - گفت و كتاب، وحی ها را نوشتند و در مكانی مضبوط بود تا اینكه قریب به سیصد سال قبل از این، یكی از كتابهای بنی اسرائیل را كه آن را كتاب «ناكید و مصوه» می گویند به قالب خانه بردند،كه آن را قالب نمایند آن وحیها را نیز به قالب رسانیدند و در پشت آن كتاب قرار دادند و آن كتاب در میان بنی اسرائیل متداول است و كلمات و الفاظ آن وحیها بسیار ابهام دارد و مغلق است و فهمیدن آنها خالی از اشكال نیست. و مرحوم حاجی ملا احمد نراقی در كتاب سیف الامة آنها را به عبارت همانها نوشته و ترجمه كرده. و ملا اسماعیل یهودی قزوینی كه به شرف دین اسلام مشرف گشته و رساله ای در رد اهل كتاب و انتصار دین اسلام نوشته، این وحی ها را با عبارت و ترجمه ذكر كرده. و از جمله ی وحی های او این است:

شش آرزومند، همان شش آرزومند به دشواری افتند بعد از دشواری و چسپندگان به زحمت بیفتد، به سختی بیفتند و به عذاب افتندگان شوند و خورد خورد شود، به خنجر از قفا بریده شود، بر كنار رودخانه در صحرائی مثل امتحان كرده شده و شكسته شده، و گرفته می شود در زفاف، خیمه ها رنگین كه جای فرزندزادگان است سوخته شود و آشكار شوند خویشان معروف كه به ناز پروریده شده اند.

ظاهر آن است كه همه ی این فقرات جز از واقعه ی كربلا باشد. و مراد از «شش نفر» از برگزیدگان شهداء یا شش نفر از اولاد امیرالمؤمنین - علیه السلام - كه در آنجا شهید


شدند و «چسپندگان» تتمه ی اصحاب باشند. و «سر از خنجر بریده» حضرت سیدالشهداء. و «در زفاف گرفته» قاسم بن الحسن است. و تتمه ظاهر است. و می تواند «شش آرزومند»، شش نفر كه آرزوی خلافت داشتند: كه حضرت امیرالمؤمنین - علیه السلام - و حضرت امام حسین و حضرت امام حسن و امام رضا و زید بن علی - كه در كوفه شهید شد و بدنش تا یكسال بر دار بود و عنكبوت فی الفور در بالای دار بر عورت او تنید تا مكشوف نماند. و حضرت صادق در مصیبت او گریست و فرمود كه:

خدا رحمت كند عم من زید را اگر غلبه می كرد خلافت را به اهل آن برگذار می كرد

[2] .

و حسین شهید در «فخ» باشد - و الله اعلم. و احتمال دارد كه مراد از «شش نفر شوقمندان» حضرت سیدالشهداء - علیه السلام - و علی اكبر و علی اصغر و قاسم و احمد و عبد الله بن الحسن باشند. و مراد از «چسپندگان» اصحاب امام حسین - علیه السلام - باشند، كه در صحرای كربلا كشته شدند. و مراد از «آن كسی كه از كارد بزرگ میان برجسته از قفا سر او بریده شود» حضرت امام حسین است. و مراد از «كنار رود» شط فرات. و مراد از آنكه «در زفاف گرفته شود» حضرت قاسم بن حسن است. و مراد از «سوخته شدن» آتش زدن مخالفین است خیمه های اهل بیت را. و مراد از «آشكار شدن خویشان او» اسیر كردن ایشان است اهل بیت رسالت را.


[1] تشرين اول: ماه اول از سال رومي، و تشرين دوم: ماه دوم آن.

[2] عيون اخبار الرضا، عليه السلام، 249:1.